قاضی رو به
زویا کرد و گفت شما قسمخوردهاید که بهجز حقیقت سخن دیگری نگویید، شما تعهد دادهاید که روایت ساده و در ضمن حقیقت ارتباط خود را با آقای میلاد بهصورت شفاف بیان کنید، دادگاه این خطا را بهعنوان لقلقه زبان نادیده میگیرد یکمرتبه دیگر به شما خاطرنشان میکنم ما اینجا جمع شدهایم تا عدالت را بهخوبی انجام دهیم کسی که در این پرونده او را به نام میلاد صدا میکنیم شخصی است که با شما حشرونشر داشته است اکنون او در قید حیات نیست؛ اما طبق اسنادی که داریم آخرین
نامههای او برای شما ارسال شده گفتههای شما هم مبین این حقیقت است در این دادگاه شما بهعنوان تنها متهم احضار شدهاید؛ اطلاعات ارزشمند شما باعث میشود تبرئه شوید و یا افراد گناهکار را دستگیر و به سزای عمل خود برسانیم بهاینترتیب جامعه ما از آسیب بیشتر مصون میماند با من موافق هستید؟زویا گفت: بله آقای قاضی من متوجه این موضع هستم و در بیان حقیقت بیشتر دقت میکنم.منشی دادگاه رو به زویا گفت: نامه نهم خوانده شد لطفاً نامه دهم را برای حاضران بخوانید.زویا چندبرگه را دستبهدست میکرد رفتار او نشان میداد انگار مایل به خواندن نیست و به دنبال بهانهای برای تمامشدن این جلسه است، همه منتظر شنیدن این نامه بودند؛ اما زویا منتظر تمامشدن این لحظات بود بالاخره عینک خود را جابهجا کرد و شروع به خواندن کرد.اولش یکم سخته اما کمکم عادت میکنی به صبحهایی که کسی نباشه موقع باز شدن چشم هات صبح به خیر بگه، به اینکه وقتی تو خودت میری؛ کسی نیست ناز تو بکشه و از اون حال دَرِت بیاره، یاد میگیری خیلیها ممکنه بیان و برن، ولی آخرش بهجز خودت هیچکسی برات نمی مونه، خودت و رو غرق درس و کار و زندگی میکنی تا یکوقت یادت نیاد چقدر تنهایی؛ چقدر دنی ذوق نوشتن...
ادامه مطلبما را در سایت ذوق نوشتن دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : ali474747 بازدید : 75 تاريخ : شنبه 15 بهمن 1401 ساعت: 17:53